از هنگامه طلوع تمدن بشري، بحث تفاوت هاي جنسيتي، جوهر مشترك انسانها، جايگاه هريك از دو جنس زن و مرد در مناسبات اجتماعي، نگاه به آنها و ديدگاه هاي مختلف درباره حقوق زن و مرد، حتي تولد مكاتب مختلف در حمايت يا مخالفت با برخي ساختارهاي اجتماعي مبتني بر نگاه جنسيتي نيز از همين مناظر بوجود آمده و هنوز هم ادامه دارد. با اين همه نگاه تشريحي و منحصر به فرد اسلام، دين اعظم، همواره با منطقي اصولي و نگرشي حكمت گونه با اين موضوع برخورد كرده است، آنچه در ادامه مي خوانيد، اختصاري است از چشم انداز اسلامي به جايگاه زن در نظام خلقت. بي ترديد نگاه اسلام به جنسيت زن و مرد برگرفته از آيه كريمه «ان اكرمكم عندالله اتقيكم»، است. با وجود شباهت هاي حداكثري عاطفي، استعدادي، رواني و قواي انساني، برخي تفاوت هاي حقيقي و تكويني وجود دارد كه به هيچ وجه نمي تواند و نبايد دستمايه سوءاستفاده قرار گيرد.
ديدگاه اسلام: مهمترين و زيربنائي ترين نكته آن است كه جايگاه هستي شناختي زن و مرد و فلسفه آفرينش آن دو، به نص قرآن كريم، يكي است و تفاوتي ندارد، به عنوان نمونه:
الف) در سوره نساء آيه 1 آمده است:
يا ايها الناس التقوا ربكم الذي خلقكم من نفس واحده و خلق منها زوجها
«اي مردم از پروردگار خود بترسيد، آن خدايي كه همه شما را از يك گوهر بيافريد و هم از آن گوهر، جفت او را خلق كرد.»
اين آيه تصريح دارد كه گوهر ذات و اصل واقعيت انساني در مرد و زن، يگانه است. نخستين زن كه همسر نخستين مرد است از همان ذات و گوهر عيني مرد آفريده شد و نه از گوهري ديگر. اين آيه، نه اشاره به فرعي بودن يا طفيلي و زائد بودن زن، بلكه صراحت دارد كه خداوند، اولين زن را از همان ذات و اصلي آفريده است كه او را از آن آفريده و تفاوت جوهري ميان آن دو وجود ندارد و عبارت «منها»، براي رد توهم همين تفاوت است.
ب) هوالذي خلقكم من نفس واحده و جعل منها زوجها لتسكن منها (سوره اعراف آيه 189)
«اوست خدايي كه شما را از يك نفس بيافريد و از همان- نه چيز ديگري- همسرش را آفريد تا از او آرامش بگيرد.»
براي درك بهتر ديدگاه اسلامي، خوب است كه مرور سريع و گذرائي به ديدگاههاي گوناگون ديگري كه در تمدنها و اديان و بعضي از فلسفه هاي بشري در رابطه با آفرينش مرد و زن و نيز اختلافهاي تكويني و تشريعي مرد و زن آمده و طرفداراني در جهان دارد، داشته باشيم:
افلاطون كه معمولا ديدگاههايش، شروع فلسفه مدون غرب دانسته شده در كتاب «جمهوريت»، توصيه مي كند: كه زنان نيز بايد تعليمات جنگي ببينند و در مسابقات ورزشي شركت كنند زيرا زنان گرچه در نيروي جسمي و نيروي روحي و فكري از مردان، ناتوان ترند اما همه استعدادها در هر دو وجود دارد. پس از افلاطون، ارسطو در كتاب «سياست» به شدت با نظرات استادش مخالفت كرده و معتقد است كه تفاوتهاي مرد و زن تنها از جنبه كمي نيست بلكه از جنبه كيفي نيز متفاوتند.»1
ارسطو بر اين باور بود كه زن، همان مرد ناكام و خطاي طبيعت و حاصل نقصي در آفرينش است. همچنين سقراط، فيلسوف بزرگ يوناني اساساً وجود زن را بزرگترين منشأ انحطاط بشريت دانسته است، فيثاغورث ديگر دانشمند يوناني در ديدگاهي ضد زن معتقد بود كه در عالم، يك «اصل خوب» وجود دارد كه نظم، نور و مرد را آفريده و اصلي بد وجود دارد كه آشوب، تيرگي و زن را آفريده است2.
با اين نگاه فلسفي به زن، معلوم است كه زنان هيچ جايگاهي در جامعه بشري ندارند چنانچه ارسطو تصريح مي كند كه طبيعت آن جا كه از آفريدن مرد ناتوان است زن را آفريد و زنان و بردگان بنا بر طبيعت شان محكوم به اسارت هستند و به هيچ وجه سزاوار شركت در كارهاي عمومي نيستند.»3
نظرات شما عزیزان: